موژان جونموژان جون، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

موژان جون عشق مامان و بابا

اولین شعر دخملی در مهد کودک و البته باز سرماخوردگی موژان

سلام به دوستای عزیزم ببخشید که دیر به دیر وب رو اپ میکنم نداشتن سوژه ادمو کلافه میکنه این اولین شعری که دخمل مامان تو مهد کودکش یاد گرفت ومنم دوست داشتم این شعر رو داشته باشم تا بعدا یادش باشه اولین شعری که یاد گرفت چی بود کوچولوی قشنگم                 راست بگو همیشه       اینو بدون با دروغ                   هیچی درست نمیشه یه کودک مسلمان                  پاک و خوب و با ایمان که دوست داره خدا رو      &nb...
21 دی 1392

شب یلدا

سلام به دوستان گلم اومدم با چند تا از  عکسای شب یلدا دخملی امسال هم مثل هر سال شب یلدا رو خونه مادر همسری دعوت بودیم که مادر شوهر مثل هر سال سنگ تموم گذاشت از خورشت فسنجون برای شام تا دسر  ومیوه  - اجیل -حلوا - پشت زیک -هندونه شب یلدا وشیرین جات خلاصه بگم همه چی بود که البته ما هم از همچی خوردیم  اینم از عکسای شب یلدا   حالا بپرین برین ادامه مطلب   دخملی تو شب یلدا نذاشت باباجونش ازش عکس بگیره همین یه دونه رو گرفت که البته تو پست بعدی جبران کردیم     این ماهان پسملی (پسر پسر عمه دخملی) ...
7 دی 1392

پنچمین سال اش نذری

امسال  مثل هر سال اش نذری داشتم که با کمک مادرم وخواهرشوهرام پخته شد جاتون خالی اش گوشت خوشمزه ای شده بود من نذر اش گوشتمو هر سال یه روز قبل چهلم محرم درست میکنم که امسال  یعنی روز یکشنبه ٩٢.١٠.١ دی ماه بود فردا صبح شب یلدا  بود پخته شد البته با خستگی شب یلدا منو همسری صبح زود بیدار شدیم تا با روشن کردم گاز اش پختن  رو شروع کنیم اون روز برای ناهار وشام هم مهمان داشتم برای ناهار هم یه ابگوشت خوشمزه هم بار گذاشتم تا به کارام هم برسم از صبح زود بلند شدم تا شب که مهمانا رفتن همینجوری سرپا بودم دیگه خسته شده بودم والبته با یه پادرد شدید که قبل اون همسری پاهامو با باند کشی بسته بود و قبل خواب هم با کمک همسری ...
7 دی 1392
1